دکتر علی شریعتی

دکتر علی شریعتی

وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ؛ بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید !
دکتر علی شریعتی

دکتر علی شریعتی

وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ؛ بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید !

فاطمه فاطمه است

فاطمه بودن

فاطمه، چهارمین دختر پیامبر بزرگ اسلام بود و کوچکترین، هم دختر آخرین خانواده‌ای که پسری برایشان نمانده بود و هم در جامعه‌ای که ارزش هر پدری و هرخانواده‌ای به"پسر" بود.

طبق قانون کلی جامعه شناسی، که "سود" به " ارزش" بدل می شود، "پسربودن" خود بخود ذات برتری یافت، و دارای " فضائل"، ارزشهای معنوی و شرافت اجتماعی و اخلاقی و انسانی شد وبه همین دلیل و به همین نسبت، "دختر بودن" حقیر شد و"ضعف" در او به "ذلت" بدل گردید، و "ذلت" او را به "اسارت" کشاند و "اسارت" ارزشهای انسانی او راضعیف کرد و آنگاه موجودی شد "مملوک" مرد، ننگ پدر، بازیچه هوس جنسی مرد، "بز" یا " بنده منزل " شوهر! و بالاخره موجودی که همیشه دل "مرد خوش غیرت" را می لرزاند که "ننگی بالا نیاورد" و برای خاطر جمعی و راحتی خیال پس چه بهتر که از همان کودکی زنده بگورش کند تا شرف خانوادگی پدر و برادر و اجداد همه مرد! لکه دار نشود.

هر پدری دختری داشته باشد که بخواهد ماندگار شود، هر گاه (به یاد داماد می‌افتد، سه "داماد" دارد: یکی "خانه"ای که پنهانش کند، دومی" شوهر"ی که نگهش دارد، سومی "قبر"ی (که بپوشاندش، و بهترینشان قبر است)

تکیه قرآن و صراحت بیانش برای تحقیر و سرزنش و رسوا کردن کسانی است که در زنده بگور کردن دخترانشان مسائل اخلاقی و شرافتی و ناموسی را پیش می‌کشیدند، و این قساوت ددمنشانه را که زاده دنائت و پستی و ترس از فقر و عشق به مال بود و حاکی از جبن و ضعف، با پرده‌های فریبنده‌ای می‌پوشاندند وبا کلمات آبرومندانه شرافت و حمیت و ناموس و عفت و غیرت توجیه می‌کردند.

"ولاتقتلوا اولادکم من املاق، نحن نرزقکموایاهم"

"ولا تقتلوااولادکم خشیه املاق، نحن نرزقهم و ایاکم،ان قتلهم کان خصا" کبیرا".

 

ادامه مطلب ...

شنا کردن ، مخالف جریان آب


برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه ؛ 

قدرت و جرأت لازم است 

وگرنه 

هر ماهی مرده ای ، هم می تواند از طرف جربان آب حرکت کند 


تلنگر


وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند 

پر هایش سفید می مانند ؛ 

ولی قلبش سیاه می شود ... 

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست ، اسراف محبت است . 

تنهایی را از آزادی بیشتر دوست دارم!

نه هرگز از مرگ نمی هراسیده ام  .

 

عشق به آزادی ، سختی جان دادن را بر من هموار می سازد .

 

عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است .

 

آزادی معبود من است .

 

به خاطر آزادی هر خطری بی خطر است .

 

هر دردی بی درد است .

 

هر زندانی رهایی است .

 

هر جهادی آسودگی است .

 

هر مرگی حیات است .

 

مرا اینچنین پرورده اند من اینچنینم .

 

پس چرا از فردا می ترسم .

 

 من تنهایی را از آزادی بیشتر دوست دارم ... !